Saturday, August 16, 2008





من با خاله خيلي صميمي ام و اکثرا با هم هستميم .يه روز من با خاله براي خريد رفته
بوديم خيابان سعدي و وقتي داشتيم مغازه هارو نگاه مي کرديم يهو ديدم مسعود داره از
پايين مياد و طبق عادت هميشگي سرشو انداخته پايين در حاليکه1000تا زنو دختر محوش
شدن که منم با ديدن اين صحنه خواستم حاله دخترا رو بگيرم و وقتي مسعود نزديکه ما
رسيد زود رفتم جلو و باهاش سلامو احوال پرسي کردمو دست دادم اما غافل از اينکه خاله
کنارمه اصلا با ديدن مسعود يادم رفته بود که با خاله اومدم بيرون تازه فهميدم چرا
مسعود زياد روي خوش بهم نشون نداد اخه اون اوله دوستيمون بهم گفته بود که دوست
نداره هيچکس از ماجراي دوستيمون نبايد خبر دار بشه خلاصه بعد از اينکه خداحافظي
کرديم خاله پرسيد:يه چيزي بگم راستشو ميگي؟؟ منم گفتم :اره ما که اين حرفارو نداريم
خاله گفت: اون پسره به اون نازي و خوشگلي دوست پسرت بود؟؟ منم که ديدم دسته گل به
اب دادم مجبور شدم همه داستانو براش تعريف کنم اما نه همشو !!!! چند روزي گذشت يه
روز که تو خونه تنها بودم و داشتم با تلفن با مسعود حرف ميزدم صداي زنگ اومد دروباز
کردم ديدم خالهه و دعوتش کردم تو اون اومد تو و مثله هميشه رفت تو اطاقه من تا
لباسشو عوض کنه منم رفتم نشستم تو پذيرايي و زود با مسعود که پشته تلفن بود
خداحافظي کردم بعد خاله اومد بهم گفت داشتي با کي حرف ميزدي؟منم گفتم با
دوستم؟؟خاله با يه لبخند شيطنت اميزي گفت دوست پسرت؟؟منم با کماله پر رويي گفتم اره
اومد پيشم نشست و شروع به صحبت در مورد شوهرش کرد اخه ازش طلاق گرفته بود و کم کم
سره صحبتو به زماني که با شوهرش سکس داشته کشوند و گفت که شوهرش خيلي کم باهاش سکس
ميکرد و خيلي هم زود ارضا ميشد و خاله هميشه از اين مساله راضي نبود يهو به من گفت:
تا حالا با اون اقا خوشگله سکس داشتي ؟؟ تو رو جونه اون راستشو بگو !! منم جريانو
براش تعريف کردم. فرداي اون روز خاله به من زنگ زد و گفت که تو خونه تنهاست و من
برم شب پيشش بمونم منم زود اماده شدم و رفتم وقتي رسيدم و درو زدم خاله اومد دمه در
و درو باز کرد که ديدم يه لباسه سکسيه تووووپ پوشيده که هر مردي رو ديوونه ميکنه
خلاصه رفتم تو بعد از 20 دقيقه خاله اومد پيشم نشستو بدونه مقدمه گفت که دوست داره
با مسعود سکس داشته باشه ميگفت که تا صبح تو فکره مسعود بوده من داشتم از تعجب
شااااااخ در مياوردم !!!به خاله گفتم که محاله ممکنه که مسعود قبول کنه خلاصه حدوده
نيم ساعتي با هم در اين مورد بحث کرديم که بالاخره قبول کردم که به روشه خاله مسعود
رو راضي کنم زنگ زدم خونه مسعود و ادرسه خونه خالهو بهش دادمو گفتم که خاله رفته
بهشت زهرا و من تو خونش تنهام حدوده 1 ساعت بعد وقتي داشتم از پنجره بيرون رو ديد
ميزدم ديدم که مسعود از تاکسي پياده شد زود رفتم درو باز کردم و بعد از سلامو
احوالپرسيو رو بوسي اومد تو منم يه راست بردمش تو اطاق خواب و نشستيم رو تخت بعده
10 دقيقه که با هم حرف زديم بهش گفتم که خاله وقتي اون روز منو اونو بيرون ديده
ناراحت شده و ميخواد بره و به مامانم بگه بيچاره مسعود بد جوري حالش گرفته شد منم
از فرصت استفاده کردمو گفتم که اما يه شرطيم گذاشته که اگه قبول کني به کسي چيزي
نميگه مسعود زود پرسيد چه شرطي؟؟؟ تا من اومدم بگم يهو خاله درو باز کردو با همون
لباسه قشنگش اومد تو و گفت:شرطش اينکه امشب و پيشه ما بموني مسعود زود بلند شد سره
پا و تته پته کنان سلام کرد و وقتي اون لباسه خاله رو ديد زود سرشو انداخت پايين
خاله بعد از سلامو احوال پرسي از اطاق رفت بيرونو بعده چند لحظه صدامون کرد که بريم
پذيرايي بشينيم تا برامون شربت بياره اما مسعود گفت :زحمت نکشين من مزاحمتون نمي شم
ميخوام برم خالم تا اينو شنيد زود گفت باشه اگه ميخواي بري برو اما فردا بايد جواب
مادره مهرناز و وقتي که مياد دره خونتون بدي بيچاره مسعود سنگکوب کرد منم وقتي ديدم
اوضاع اين طوريه با هزار خواهشو تمنا مسعودو راضي کردم که بمونه بعده چند دقيقه که
با مسعود رو مبل نشسته بوديم خاله منو صدا کرد که برم اشپزخونه وقتي رفتم به من گفت
که تا نگفتم بيروون نياي منم اطاعت کردم و از لاي در پذيرايي رو ديد ميزدم که ديدم
خام رفت و پيشه مسعود نشست اما چي داشت بهش ميگفت نميشنيدم که يهو ديدم خاله اروم
بلند شدو رفت طرف مسعودو نشست تو بغلشو اروم اروم شروع به لب گرفتن ازش کرد و اروم
اروم دستشو کرد تو شلواره مسعودو کيرشو گرفت دستش شروع به ماليدنه کيرش کرد بعده
چند دقيقه لباسشو در اورد يه شرتو سوتينه صورتي تنش بود که اول از مه پستوناي بزرگو
خوش فرمشو طرف مسعود برد و مسعود هم اروم اروم شروع به خوردنه پستوناش کرد



بعد مسعود شروع کرد به خوردنه پستوناي خاله اما معلوم بود که اصلا راضي نيست که
اينجا باشه بعده چند دقيقه خاله گفت :مهرناز خيلي از سکس با شما برام تعريف کرده
طوري تعريف ميکنه که دهنه هر زني رو واسه سکس با شما اب مي اندازه اما مثله اينکه
شما از من خوشت نمياد نه؟ مسعود ديد که خاله ناراحت شده زود اونو گرفت بغلش و
خوابوند رو مبله 2 نفره و رفت سراغه گردنش خاله گفت:اها حالا شد يه چيزي بعد مسعود
در همون حالتي که داشت گردنه خالهو ميخورد اروم اروم شروع کرد و رفت طرفه سينه هاش
و طبقه معمول سانتي متر به سانتي متر سينشو ميخورد خاله هم ديگه اينقدر داشت حال
ميکرد که صداش تا 10 تا خونه اون ور ترم ميرفت منم که ديگه واقعا حشري شده بودم
وقتي دستمو کردم تو شلوارم ديدم که شورتم خيس شده و منم شروع کردم با انگشتم کسو
چوچولمو بازي دادن مسعودم همچنان داشت سينه هاي خاله ميخورد وقتي مسعود يواش نوک
پستوناي خالهو گاز ميگرفت خاله به زمين داشت چنگ مي انداخت مسعود حدوده بيست دقيقه
اي پستوناي خالهو خورد بعد خيلي خيلي اروم همون طور که داشت بده خالهو ليس ميزدو مي
خورد به طرفه شکمشو نافش رفت بعد يواش يواش با حوصله و وسواسي خاص شورته خالهو در
اورد و با نازو عشوه شروع کرد به خوردنه کسش منم که ديگه داشتم ديوونه ميشدم از
اشپزخونه زدم بيرونو رفتم نشستم کناره خاله و شلوارمو در اوردمو شروع کردم به لب
گرفتن از خاله دوتا مونم از شدت حشر وعرق کرده بوديم من در همون حاليکه داشتم از
خاله لب مي گرفتمو يه دستم هم داشت با کسم ور ميرفت به کسه خاله نگاه ميکردم که
مسعود داشت تند تند زبونشو ميکرد توش خاله که چشماشو بسته بود و داشت رو هوا سير
ميکرد و صداش داشت گوشمو کر ميکرد مسعود داشت دوباره مثله پستونه خاله کسشو هم گاز
ميگرف و لحظه به لحظه خاله هم صداش بيشتر ميشد هم زياد وول ميخورد منم که اينقدر با
کسم ور رفته بودم ديگه کم کم به نفس نفس زدن افتاده بودم بعد مسعود انگشت اشاره شو
اروم کرد تو کسه خاله و انگشت بعديشم پشت سره اون و شروع کرد به چرخوندنه انگشتش و
لحظه به لحظه سرعتشو بيشتر ميکرد بعده چند دقيقه حس کردم که خاله داره ارضا ميشه
چون بدنش شروع به لرزيدن کرد و بعدش يه اهي کشيدو بدنش شل شد و منم حدوده 2 دقيقه
بعدش ارضا شدم خاله بلند شد و مسعود و نشوند روي مبل و خودشم بلند شد و رفت تا
بشينه روي کيره مسعود اما قبلش يه 4 5 دقيقه اي کيره مسعود و خورد و بعد يواش نشست
روي کيرش و يه اههههههههههههه بلند کشيد منم ديگه تمتمه لباسامو در اوردم خاله يواش
يواش بالا پايين ميرفت و همش ميگفت : حس ميکنم کسم 10 شماره بزرگتر داره ميشه اخه
دارم جررررررررر ميخورم بعده 10 دقيقه ارم بلند شد و به من گفت که بشينم روي کيره
مسعود من تا سره کيره مسعود رفت تو کسم نفسم بند اومد حس کردم که کيره مسعود از
دفعه قبلي که منو کرده بود بزرگتر شده چون واقعا نمي تونستم تحمل کنم اما به لذتش
ميارزيددر همون حالي که من داشتم بالاو پايين ميکردم خالهم داشت کسمو ميخورد که
باعث ميشد بيشتر سروصدا کنم بعد مسعود اروم منو بلند کرد که خاله بهش گفت :دوست
دارم کيرتو بکني تو کونم چون من از کون سکس نداشتم و رو زانو هاش نشست و کونشو تا
اخرين حد داد بالا و سينشو چسبوند زمين و به من گفت که برم جلوش بشينم تا کسمو
بخوره منم رفتم و مسعود انگشتشو کرد تو سوراخه خاله و بعد چند لحظه انگشت دوم و
سومشو ميخواست که سوراخه خالهو قشنگ باز کنه تا زياد درد نکشه بعد بلد شد و رو
زانوهاش وايساد و خيلي اروم کيرشو کرد تو کونه خاله به محض اينکه سر کيرش رفت تو
کونه خاله اشکه خاله در اومد و داد زد در بييييييار مسعودم زود در اورد و انگشتشو
کرد تو بعده چند دقيقه که خوب سوراخه کونه خالهو باز کرد کيرشو کرد تو اما بازم
خاله داشت دادو هوار ميکرد تا اينکه تمامه کيرشو تونست بکنه تو چند لحظه اي حرکت
نکرد تا درده خاله کمتر بشه بعد اروم اروم شروع کرد به تلمبه زدن و خالهم داشت کس
منو که ديگه ابم مثله چشمه ازش جاري بود ميخورد و اهو اوه ميکرد و به مسعود ميگفت
تند تر تند تر مسعودم اينقدر تندش کرد که صداي خوردنه پاهاش به لمبر هاي خاله تو
اطاق پيچيده بودوبعداز چند دقيقه مسعود کيرشو در اوردو خالهم بلند شدو به پشت
خوابيدو پاهاشو داد بالا تا مسعود بکنه تو کسش و مسعودم رفت لاي پاهاي خاله و کيرشو
با تمامه سرعت کرد تو کسش که خاله نفسش بند اومد منم رفتم پشتشون و و 3تا انگشتمو
به راحتي کردم تو کونه خاله چون هنوزم سوراخش باز مونده بودمسعود 5 دقيقه که مسعود
تلمبه ميزد به من گفت که برم کنار چون داره ابش مياد اما خاله سريع گفت نه پسره
خوشگل بريز تو کسم يعني کسه من لياقت ابه تو رو نداره من همه ابتو ميخوام و محکم
پاهاي مسعودو گرفت مسعودم ديگه داشت با 400 کيلومتر در ساعت تلمبه ميزد که ابش
اومدو همشو ريخت تو کسه خاله و خاله هي ميگفت احساس ميکنم کسم پره اتيش شده بعد
مسعود افتاد رو زمينو به پشت خوابيد منو خاله هم رفتيم غلش خوابيديم به حدي لذت
برديمو خسته شديم که يه دو ساعتي به همون شکل خوابمون برد.